/*

آ ر ما ن

Saturday, May 14, 2005

ادامه داستان سفر به ایران-3

مثل اینکه دیگه از این داستان می شه سریال ساخت! اینو مامان میگه، چون باز هفته پیش زنگ زد سفارت ببینه بالاخره این حاج آقا که قراره این کارو انجام بده، از مرخصی برگشت یا نه. این دفعه گفتن که دارن کارمون رو انجام می دن ولی چون یه نفر دیگه داره این کارو می کنه (مثل اینکه از برگشتن ِ اون حاج آقا نا امید شدن اما باید دو ماه و نیم می گذشت تا یه نفر دیگه رو جاش بذارن!) و اون کارمند جدید هم دستش کُنده!!!!!!، خُب ما یه کم بیشتر باید صبر کنیم! وقتی مامان چند روز بعدش باز زنگ زد که حد اقل بگن کی حاضر می شه تا بلیط رزرو کنیم، گفتن که اون حاج آقاهه برگشته!!! و سعی می کنن تا دو هفته مدارک ما رو برامون بفرستن. عجب قاراشمیشیه این سفارت!! حالا اگه بشه رو حرفشون حساب کرد، من و مامان 20 خرداد می ریم تهران. کلی دو تا مامان بزرگهام و دائی و عمو و ... منتظرن منو ببینن، دلشون آب شد بس که فقط عکس و فیلمم رو دیدن و پشت تلفن سر و صدا هائی که از خودم در می آرم رو شنیدن! :) آ