سخنرانی های من
مدتیه که می خوام در مورد کلماتی که به زبون می آرم و سخنرانی هایی که می کنم اینجا بنویسم، ولی بازی کردن و شیطونی مجال ِ این کار رو نمی ده!! مامان می گه این ها رو باید اینجا بنویسیم تا بمونه چون بعداً ممکنه یادمون بره.آ
مامان یادش می آد که من وقتی چهار پنج ماهه بودم، گاهی "ماماماما..." می گفتم ولی اون موقع نمی دونستم که این اصلاً معنی ای هم داره یا نه. ازاون موقع من همینطور صداهای مختلفی از خودم در می آرم که احتمالاً تو هیچ کدوم زبون های دنیا معنی خاصی نداره. بابام می گه شاید به سری لانکایی نزدیک باشه!! خلاصه با تمرین این صداهای تکی کم کم تونستم بعضی کلمه ها رو با صداهای ترکیبی درست کنم و بگم. مثلاً الان یکی دو ماهی می شه که بعضی وقت ها با صدای بلند تقریباً می زنم زیر ِ آواز و می گم:"لی غا، لی غا، لی غا، لی غا..." چون "ق"اش رو مثل ِ عرب ها غلیظ تلفظ می کنم، مامان اینجوری تایپش کرده! خلاصه این "لی غا، لی غا" کم کم تبدیل شد به "دی غا، دی غا" و گاهی هم "دی گا دی گا"! این زبونی که من حرف می زنم کلمه های دیگه ای هم داره مثل ِ: "د َ د َ د َ د َ..." و" دِی دِِی دِِی دِِی...". حالا این ها فعلاً معلوم نیست معنی شون چیه ولی کم کم تبدیل می شن به یه سری کلمه های فارسی، انگلیسی یا فرانسه که من قراره یادشون بگیرم. البته مامان و بابام برا من دو تا زبون دیگه هم تو لیست شون دارن که یاد بگیرم: ترکی و کردی! راستی تا یادم نرفته بگم که همه چیز هایی هم که من می گم بی معنی نیست، یه کلمه مهم رو من خیلی خوب و روون می گم و اون اینه؛ "مامان".آ