خیلی خیلی ممنون از همه دوستان که اولین تولد من رو تبریک گفتن. مخصوصاً پدر عزیز اروند گل که به همراه دوستانشون اولین نظردونی وبلاگ من رو پُر و پیمون کردن و صفا دادن. همینطور ممنون از بقیه دوستان که ای میل رو باز به این نظردونی ترجیح دادن؛ مرسی خاله نازی، خاله نیلوفر، عمو عباس، خاله رکسانا، خاله رضوان، خاله سولماز، عمو محمد، خاله لیلا برای ای کارت ها و ای میل های قشنگ شون. مامان بزرگ ها، دائی ها، عمو و... هم که همه ایران هستن جای خودشون رو دارن.آ بابای فردا لطف کرده بودن و سراغ من رو گرفته بودن؛ گفته بودن که من حتماً سرم گرم ِ باز کردن کادوها و این حرف هاست که پیدام نیست! راستش من اصلاً جشن تولد اونجوری نداشتم، چون از یکی دو روز قبل از تولدم سرما خوردم و حالم زیاد خوب نبود وهنوز هم خوب ِ خوب نشدم. حتی مهد کودک رو هم با یه روز تاءخیر شروع کردم. برای همین مامان و بابام یه کیک کوچولو گرفتن تا خودمون سه نفری اون شب رو جشن بگیریم. این هم اون کیکه!: آ
من هم که اصلاً حال و بالی نداشتم به زور ِ مامانم پشت ِ این میز کوچولو واایستادم تا عکس بگیرم: آ
امروز دیگه تقریباً بعد از یه هفته من حالم بهتر بود و رفته بودیم مهمونی ای که از طرف شرکت بابام برای بچه ها گرفته بودن. این مهمونی به مناسبت کریسمس بود (آخه اینجا از یه ماه مونده به کریسمس این مهمونی های جمعی رو می گیرن تا بعدش مردم به خرید های سال نو و مهمونی های خانوادگی شون برسن). خیلی خوش گذشت، جاتون خالی. یه خانم مو صورتی هم اونجا بود که با بادکنک های باریک برای بچه ها حیوونات و کلاه های بامزه درست می کرد: آ
من هم با مامان صف واایستادم و این خانم برام یه کلاه درست کرد. بعدش هم بغلم کرد، ولی من با اینکه خانمه خیلی مهربون بود، نمی دونم چرا یه کم ترسیده بودم و دلم می خواست زودتر برم بغل مامانم!آاین هم اون کلاه فضایی!!آ
از اول هفته قبل دیگه مامان برگشته سر ِ کار و خیلی وقت نمی کنه به این خونه برسه، خلاصه اگه من تند تند اینجا پیدام نشد همش تقصیرِ مامانه! :) آ
arman goli
mashala cheghadr ghad keshidi pesari ,kolatam khili behet miad asalak
mahd ra dost dari?