دو سالگی
پسرگل مامان
عشق مامان
عمرمامان
جیگرمامان
نفس مامان
عسل مامان
اصلاً
همه چیزمامان
امروز
دوساله شدم. ا
انقدر این دو تا شمع رو برامون روشن کردن و هر دفعه یکی فوتش کرد که حالا منتظریم ببینیم این دفعه کی باید خاموشش کنه!! ازسمت راست: شایان، آراد، خودم و مزدک. ا
این هم بالاخره یه فوت دسته جمعی! ا
پ. ن. ۱. پارسال تولدم خودم مریض شدم و با قیافه آویزون این عکس رو ازم گرفتن و امسال هم مامان مریض شد. مامان خیلی فکرا کرده بود برا این پست مهم ولی یه دو هفته ایه که یه موجود خیلی خیلی کوچولو که با چشم هم دیده نمی شه مامان رو زده زمین و ضربه فنی کرده! تازه تازه مامان داره سعی می کنه پاشه وایسته... با این حال مامان یه اسلاید شو از روزی که من به دنیا اومدم تا الان درست کرد که به دلیل مشکلات فنی!! پست نشد که نشد... ا
پ. ن. ۲. مثل اينکه مامانم يه جوری از مريضيش حرف زده بود که مامان ايليای ناز و قشنگ فکر کرده بودن که من به زودی خواهر يا برادر دار می شم!! شايد بهتر بود مامان می گفت که اون موجود کوچولو که با چشم هم ديده نمی شه اسمش ويروس آنفلانزاست! ا
دوسالگیت مبارک نازنین خیلی آقای شدی تو