نوزده ماهگی، فوتبال و تب
خب تب فوتبال هم که حسابی همه جا رو گرفته. یه دو هفته ای می شه که دیگه تلویزیون ما خیلی کارتون نشون نمی ده؛ همش یه عده تو یه زمینه سبز دارن دنبال یه دونه توپ می دوون و بابا و حتی مامانم خیلی با دقت تماشا می کنن. انقدر که من هم علاقه مند شدم و بلوز فوتبالیم رو پوشیدم و با کلی ژست عکس گرفتم.ا
ولی بعد از دو هفته این تب جدی جدی من رو گرفت... چند روزی حسابی تب کردم (39.5 درجه) و بعدش که تب قطع شد، درست روزی که نوزده ماهه می شدم کلی دون دون های قرمز همه جای بدنم رو گرفت که دکتر گفت بهش می گن "سرخجه".ا
راستی مامان اون دفعه یادش رفت بگه که من چقدر خوب کلمه "نه" رو یاد گرفتم و هر سوالی که ازم می شه حتی اگه جوابش بله باشه سرم رو به چپ و راست تکون می دم و می گم "نه"! تازه بعضی وقت ها هم می زنم اون کانال و می گم "نو"!! مامان و بابام موندن که من این کلمه های انگلیسی رو از کجا یاد می گیرم. چون تو خونه که اصلاً کسی انگلیسی حرف نمی زنه، مهد کودک هم که ایرانیه و بیشتر بچه هایی که می آن اونجا ایرانی ان و فارسی حرف می زنن. خلاصه معمایی شده که باید مامان و بابام منتظر بمونن تا من قشنگ حرف بزنم و خودم براشون بگم که از کجا این ها رو یاد می گیرم.ا
تا بعد روز و شب همه تون خوش. ا
پ. ن. برای دیدن عکس ها در ابعاد بزرگترلطفاً روشون کلیک کنین. ا
سلام. عکسات که تو کام÷یوتر من باز نشده. نمی دونم چرا. ولی خاطرات بامزه تو که به زبون خودت تعریف می کنی خوندم. خیلی بامزه ای. و خیلی شیرین. خیلی هم خوبه که مامانی و بابایی رو سر کار می ذاری.