شنبه گذشته روز ِ نسبتاً مهمی بود. من برای اولین بار با سَنتا (یا همون پاپا نوئل) ملاقات کردم. البته مامان و بابام هم اولین بارشون بود که سنتا رو از نزدیک می دیدن!! آخه وقتی اونا کوچولو بودن تو ایران سنتا منتا نداشتن و جاش حاجی فیروز داشتن که می گن خیلی باحال تر از سنتاست! چون نزدیک عید نوروز که می شه یه دایره زنگی می گیره دستش و می زنه و می رقصه ولی این آقا سنتائی که من دیدم اصلاً حال و حوصله تکون خوردن نداشت!! از کل قیافه اش هم فقط دو تا چشم و یه دماغ بیرون بود. این هم عکس یادگاری ما: آ
یکی دیگه از دلائل مهم بودن روز شنبه این بود که من برای اولین بار پلو خورشت راستکی اون هم قورمه سبزی خوردم. خوردن که چه عرض کنم، با ضربه های محکمی که با کف دستم کوبیدم رو میز، اون یه ذره پلو خورشت تجزیه شد به ذرات ریز برنج، سبزی، لوبیا و گوشت! در ضمن نصف آشپزخونمون هم قورمه سبزی ای شد!! آ
این هم آخرین آتیش سوزی من اون روز! چک کردن ای میل هام با کی بورد خودم که رو میزه. یه وقت فکر نکنین که کی بورد راستکیه اونیه که به مانیتور تکیه داده ها!! آ
راستی شب یلداتون هم مبارک باشه! من هم امروز درست سیزده ماهه شدم :) آ
سیزده ماهگی و خوردن قورمه سبزی مبارک باشه اقا کوچولو.عکسهای خیلی خوب و قشنگی بود.خدا براتون حفظش کنه