دایره لغات من
یکی از کلمه هایی که یاد گرفتم وخیلی هم ازش خوشم می آد داآ است! "داآ" یعنی داغ. هر چی که رو گاز باشه و هر چراغی که روشن باشه داآ ست! به همین دلیل کم کم استفاده از این کلمه بیشتر و بیشترشد و حالا دیگه هر چی که خطرناک باشه و من نباید دست بزنم داآ ست!ا
تازگی ها بعضی کلمه های سخت رو یه دفعه می گم و مامان و بابام رو انگشت به دهن می ذارم. چند روز پیش دو بار پشت سر هم اسم بابام (سیامند) رو کاملاً درست گفتم و دو تا شاخ رو سر مامان و بابام سبز کردم ولی دیگه همون شد و بعد از اون تکرارش نکردم. تازه همین چند روز پیش یه جمله کامل گفتم که دیگه مامان و بابام ضعف کرده بودن از خوشی؛ همین جور که داشتم به تلفن ور می رفتم یه دفعه گفتم: "دست زدم من"!!!!! ا
راستی من تقریباً سه هفته است که مهد کودک رو اینجا شروع کردم. تو تورنتو فقط سه تا هم کلاسی! داشتم ولی اینجا هشت نه تایی هم کلاسی دارم که بعضی هاشون نیمه وقت می آن. اینجا بیشتر دوستام ایرانی هستن. این هم عکس من با رادین، رضا، آراد و آرمان (من نه ها، یه آرمان دیگه که از من بزرگتره) از چپ به راست. ا
این آقا آرمان ما چقدر بامزه و بلا شده !!!!!