/*

آ ر ما ن

Monday, December 26, 2005

به یاد بچه های بم

درست دو سال پیش یه همچین روزی وقتی که هنوز من پا تو این دنیا نذاشته بودم، زلزله ای که من درست نمی دونم چیه تو شهر بم که من درست نمی دونم کجای ایرانه اومد و تعداد خیلی زیادی از بچه های اونجا جونشون رو از دست دادن، تعداد خیلی زیادی هم مامان باباهاشون رو... من و خیلی بچه های دیگه شاید خیلی خوشبخت باشیم که معنی جون ازدست دادن و مامان و بابا از دست دادن رو هم درست نمی دونیم. هر چی هست هیچ چیزِ خوبی به نظر نمی آد باشه... مثل اینکه خیلی هم کاری از دستمون بر نمی آد. فقط مامان گفت که اینجا یادی ازشون بکنیم... همین! آ

5 Comments:

  • آرمان جونی
    امیدوارم که هرگز معنی بعضی از این لغتهایی را که نمی دونی چیه درک نکنی میبوسمت پسری گل

    By Anonymous Anonymous, at December 27, 2005 3:02 a.m.  

  • روحشون شاد و يادشون گرامي . اميدوارم كه ديگه شاهد اين حوادث نباشيم .

    By Anonymous Anonymous, at December 27, 2005 4:45 a.m.  

  • سلام
    واقعا حادثه تلخي بود. هم زلزله بم و هم سونامي سال گذشته و هم زلزله پاكستان كه اخيرا بود. آرزو ميكنم كه ديگه هيچ كجاي دنيا چنين حوادثي رخ نده و اميدوارم بازماندگان اون حادثه تا حالا سر و سامان گرفته باشند.
    آرزو ميكنم آقا آرمان هميشه زير سايه بابا و مامان شاد و سلامت باشه.
    كريستمس هم مبارك

    By Anonymous Anonymous, at December 28, 2005 3:40 a.m.  

  • سلام آرمان جوون راستش من الان فهميدو كه شما با من تو يه روز دنيا اومدي پس حتما پسر گلي هستي.......منتها يه 19 سال از من كوچيكتري عزيزم...مواظب خودت باش و گل پسر باش...

    By Anonymous Anonymous, at December 30, 2005 2:22 a.m.  

  • روزهای خیلی تلخی بود خوب شد که شما نبودی به امید روزی که هیچ بچه ای این روزا رو نبینه

    By Anonymous Anonymous, at December 30, 2005 11:38 p.m.  

Post a Comment

<< Home