به یاد بچه های بم
درست دو سال پیش یه همچین روزی وقتی که هنوز من پا تو این دنیا نذاشته بودم، زلزله ای که من درست نمی دونم چیه تو شهر بم که من درست نمی دونم کجای ایرانه اومد و تعداد خیلی زیادی از بچه های اونجا جونشون رو از دست دادن، تعداد خیلی زیادی هم مامان باباهاشون رو... من و خیلی بچه های دیگه شاید خیلی خوشبخت باشیم که معنی جون ازدست دادن و مامان و بابا از دست دادن رو هم درست نمی دونیم. هر چی هست هیچ چیزِ خوبی به نظر نمی آد باشه... مثل اینکه خیلی هم کاری از دستمون بر نمی آد. فقط مامان گفت که اینجا یادی ازشون بکنیم... همین! آ


آرمان جونی
امیدوارم که هرگز معنی بعضی از این لغتهایی را که نمی دونی چیه درک نکنی میبوسمت پسری گل