دو سال و دو ماه و دو روز
آخرین روز سال هم با دوستم ویستا رفتیم استخر. اونجا هم من یه عالمه آتیش سوزوندم و بهم خوش گذشت: ا
فرداش یعنی اولین روز سال نو هم باز با دوستم ویستا رفتیم آکواریوم ونکوور. من که از دیدن این همه ماهی، کوسه، عروس دریایی، ستاره دریایی، جونورای دیگه که اصلاً مامان هم نمیدونه اسمشون چیه و من به همشون می گم ماهی خیلی کیف کردم. شما هم کیف کنید: ا
آخرش هم قایق سواری کردم که خیلی خوشم اومد؛ دیگه ماهی ها رو فراموش کرده بودم و حاضر نبودم از اون تو بیام بیرون: ا
قصه جارو رو که گفتم براتون. یه مدت مامان تونست جارو رو تو کمد نگه داره و به من اجازه نده که بیارمش بیرون و صبح تا شب بذارمش وسط خونه ولو باشه. اون موقع من دیگه از بی جارویی به ماشین چمن زنی خودم راضی شده بودم و هر وقت جایی چیزی می ریخت، فوری می رفتم ماشین چمن زنیم رو می آوردم و فرض می کردم که جاروئه و با هاش خونه رو تمیز می کردم. بعد که یه چند روزی مریض شدم و سرما خوردم، یه بار اونچنان بهانه ای گرفتم و یه ربع پشت سر هم گریه کردم و هیچ چی ساکتم نکرد که مامان مجبور شد دست به دامن جارو بشه و ببینه من جدی جدی چیزیم شده یا فقط بهونه است که من با شنیدن اسم جارو فوری دویدم جلو کمد و نیشم تا بنا گوش باز شد!! مامان هم که دیگه نمی تونست زیر قولش بزنه... خلاصه از اون روز تا حالا که یه ده روزی می شه، جاروی ما صبح تا شب وسط خونه است و من صبح ها که می خوام برم مهد کودک باهاش خداحافظی می کنم و بعضی وقتا بوسش هم می کنم!!!!! و عصر ها هم به عشق جارو بر می گردم خونه! شب ها هم از مامان می خوام که قصه جارو رو برام بگه... ا
این هم چکمه های جدیدم که روز اول قبل از کندن قیمت و کاغذ ماغذاش پام کردم و گرفتم خوابیدم. هر چی هم مامان سعی کرد از پام در بیاره نشد چون من هر بار بیدار می شدم و می گفتم نه، نکن!! بعد که بیدار شدم و بالاخره درشون آوردم، پاهام خیس آب بودن آخه این چکمه تا هوای 32- درجه هم پا رو گرم نگه می داره!! ا
سلام. چه عجب یه بار این عکسا باز شد. چقدر هم همهشون خوشگل بودند. اصلا گزارش مصورش خوبه. قربون این پسر جارو دوست برم. خیلی برام جالبه که این عشق جاروئه. یه دنیا ببوسش. بعدشم حالا یه بچه پیدا شده توی کار ای خونه به مامانش کمک می کنه بده؟ قدرشو بدون.