/*

آ ر ما ن

Tuesday, November 06, 2007

با دوستام

یه سی دی دایی فرزاد چند وقت پیش برام فرستاد به اسم "در به در ها" ولی من بهش می گم "مش گلابی" که اسم یکی از شخصیت های فیلمه. من اول ها روزی شونزده بار می دیدمش. هنوز هم زیاد می بینمش. فقط من نه، مامان و بابام هم مخصوصاَ بابام خیلی از این فیلم خوششون اومده. همه جمله ها و شعر هاش رو حفظم دیگه. اینجا من در حال تماشای این فیلم هستم: ا



دکتر پرهام در حال معاینه من: ا


یکی دو ماه پیش ما دعوت شدیم خونه دوستم مزدک. ولی با زلزله ای که من و مزدک خونشون رو لرزوندیم دیگه فکر نمی کنم اونجا دعوت بشیم: ا



جشن تولد دوستم ویستا: ا


حباب بازی بعد از برگشتن به خونه از تولد ویستا. ا



این اولین "چشم چشم، دو ابرو" ئه که من خود خودم بدون هیچ کمکی کشیدم: ا





در حال کمک به مامان و شستن ظرف ها: ا



و جشن تولد دوستم شایان درست دو هفته بعد از تولد ویستا: ا





دیشب مامانم داشت از کتاب بارنی یه قصه برام می خوند. مامانم همیشه این قصه ها رو فارسی می گه. قصه دیشب متنش مثل شعر بود و قافیه داشت برا همین مامان برام انگلیسیش رو می خوند. من که دیدم زیاد چیزی نمی فهمم گفتم: مامان، اینجوری حرف نزن، اونجوری حرف بزن! :) ا


باز زود بر می گردم، مامانم کولاک کرده! :) ا