/*

آ ر ما ن

Saturday, October 20, 2007

تابستان را چگونه گذراندید - قسمت دوم

با دوستام تو مهد کودک در حال خمیر بازی. ا



سفرمون به ویسلر هم خیلی خوب بود. قبل از هر چیزی باید پرهام رو بهتون معرفی کنم. پرهام پسرِ خاله فرحه. خاله فرح هم از دوستای خیلی قدیمی مامانمه، اونا تقریبا از وقتی هم سن و سال من (نه یه کم بزرگتر) بودن با هم دوست و همکلاس بودن! ولی خیلی وقت بود همدیگه رو ندیده بودن، با اسباب کشی خاله فرح اینا از ادمونتون به ونکوور کلی وضع مامانم خوب شد و من هم یه دوست تازه خوب پیدا کردم. تو سفری که به ویسلر رفتیم به ما خیلی خوش گذشت. یه آبشار قشنگ سر راهمون بود که اونجا نگه داشتیم. ا




کوهنوردی نزدیکای همون آبشار! ا

اینجا هم خود ویسلر: ا

زرافه ای که من خودم تنهایی با لگو هام درست کردم: ا


آخر هفته سه روزه بعد دوستم نازلی با مامان و باباش اومدن پیش ما و این دفعه رفتیم شهر بازی شهر خودمون ونکوور. من کلی غربتی بازی در آوردم یعنی دلم می خواست اسباب بازی ها رو سوار شم ولی با مامان یا بابا. هی صف وامی ایستادیم و وقتی نوبتم می رسید می زدم زیرش. آخرش هم فقط تونستم دو سه تا از اسباب بازی هایی رو سوار شم که اجازه می دادن مامان یا بابا هم کنارم باشن. ا



دو تا از آثار هنری من تو مهد کودک: ا



این آقا سنجابه رو که می بینین هر روز می آد دم خونمون و غذا می خواد. اول ها دورتر می نشست و باترس غذاش رو می خورد. ا

بعد دیگه وقتی یه کم غذاش دیر می شد از در و دیوار بالا می رفت. ا

حالا هم که دیگه درست دم در آشپزخونه (کم مونده بی آد تو خونه) می شینه و می خوره. البته هر چیزی رو هم قبول نداره. فقط گردو و بیسکوئیت بادوم زمینی! ا

به زودی بر می گردم، فعلاً خداحافظ همه. ا

پ.ن. برای بزرگتر دیدن عکس ها لطفاً روشون کلیک کنین. ا