/*

آ ر ما ن

Monday, November 12, 2007

هالووین امسال

امسال یعنی تقریباً تو سه سالگی دیگه من یه کم می فهمیدم هاووین چه معنی ای داره. پارسال که اصلاً نمی دونستم برا چی فیل شدم! امسال مامان و بابا از سه چهار هفته قبل کاستوم من رو خریده بودن که بهش عادت کنم و حد اقل روز هالووین بپوشمش. من هم از اون اول بهانه گرفتم که این برا من بزرگه و نمی پوشمش. با این حال مامان روز هالووین دادش به نوری جون چون می دونست من به هوای دوستام این کاستوم رو تنم می کنم. بعله، امسال من اسپایدر من شده بودم. ولی خب ماسکش که اصله کاریه رو فقط یه دقیقه گذاشتم که تو عکس ها می بینین. ا

دوستم ورنر شده بود یه اسکلت خیلی ترسناک، انقدر ترسناک که جیدا - که خودش یه فرشته کوچولو شده بود (لباس آبیه) - زهره ترک شد و زد زیر گریه. ورنر هم دیگه ماسکش رو نزد. این دو سه تا عکس رو هم مامان تو یه اتاق دیگه از ما گرفت. ا






عصرش هم که اومدم خونه با بابایی رفتیم در خونه همسایه ها و من یه عالمه شکلات و آب نبات جمع کردم. کلی هم بچه های همسایه اومدن در خونه ما و شکلات گرفتن. خوشم اومد از این هالووین خیلی باحاله! ا