/*

آ ر ما ن

Friday, June 24, 2005

هفت ماهگی و نشستن

من دو سه روزی می شه که هفت ماهم تموم شده و وارد هشت ماه شدم. تقریبا از یه ماه و نیم قبل می تونستم با کمک بالشهای دور و برم بشینم ولی حالا دیگه می تونم بدون کمک هم بشینم. عکس بالا هم سندش! فقط جای بابام اینجا (تهران) خیلی خالیه تا این موفقیت های من رو ببینه، البته مامان گزارشات روزانه رو به بابائی میده ولی بازجای بابام خیلی خیلی خالیه و من کلی دلم براش تنگ شده...آ
تاریخ عکس: 1 تیر 1384 (22 جون 2005)آ

Sunday, June 12, 2005

سلام از تهران

من و مامان جمعه 13 خرداد رسیدیم تهران! جای همتون مخصوصا بابائیم خیلی خالی. مامان چند روزیه که می خواد وبلاگ من رو به روز کنه ولی با این اینترنت کند خیلی مشکله! بالاخره با کلی سختی مامان تونست این چند کلمه رو بنویسه و چند تا عکس جدید هم از من بذاره اینجا. فعلا تا بعد، با بای!آ

به من که خیلی داره خوش می گذره؛ از این بغل به اون بغل!آ

درست بعد از مسابقه فوتبال ایران - بحرین؛ تا حالا این همه آدم یه جا ندیده بودم!!آ


بدون شرح!آ

همسایه بغلی ِ مامان بزرگم بنایی دارن، نمیذارن بخوابم! این صدای دزدگیر ماشینها هم خیلی گوشخراشه!آ

روز دوم در تهران