/*

آ ر ما ن

Sunday, October 22, 2006

جشن تولد گیلی گیلی



دیروز تولد دوستم شایان بود که پریروز تو پارک نزدیک مهد کودکمون جشنش گرفتیم. شایان که من قبلاً ها یایان صداش می زدم و الآن - خدا می دونه چرا - گیلی گیلی!!، درست یه ماه از من بزرگتره. من ساعت دو صبح روزبیست و یک نوامبر به دنیا اومدم و شایان ساعت دو صبح روزبیست و یک اکتبر! این یعنی که من هم دیروز بیست و سه ماهه شدم ودرست یه ماه دیگه دو ساله می شم. ا
ما دیروز کلی بهمون تو پارک خوش گذشت. این ها هم چند تا عکس خوشگل از من و دوستام! ا



این کفش هایی که تو این دو تا عکس پایین می بینین اسمشون هست کفش های آرادی! دلیلش هم اینه که دوستم آراد (نفر وسط تو این عکس) که من آرادی صداش می زنم عین این کفش ها رو قبل از من داشت. هفته پیش که با مامان و خاله پری که از تورنتو مهمون ما بودن، رفتیم خرید. ما اصلاً قرار نبود کفش بخریم چون دو هفته قبلش مامان یه جفت کفش برام خریده بود که وقتی باهاشون راه می رم زیرشون چراغونی می شه!! ولی تو فروشگاهی که رفته بودیم مامان برای من لباس بخره، من تا چشمم به این کفش ها افتاد شروع کردم که: آرادی، آرادی! مامان نمی خواست این کفش ها رو برام بخره چون کفش هام تازه بودن ولی من انقدر سر و صدا راه انداختم تا مامان برا اینکه آبروش نره اونا رو برام گرفت. تازه همون جا هم پام کردمشون درست مثل وقتی که کفش قبلی رو خریدیم! ا
/
این درختی که تو عکس سمت چپی می بینین، محدوده مورد علاقه من تو پارک نزدیک مهد کودکمونه. یه تابلو هم کنارش هست که روش توضیح داده که این درخت به یاد چه کسی کاشته شده (کاری که اینجا مرسومه) و روی تابلو هم شیشه داره. من عاشق اینم که یه تیکه سنگریزه بگیرم دستم و بشینم اونجا و آروم ضرب بگیرم رو این شیشه! اینجا همون ادامه تولد شایانه و همه مشغول کیک خوردن یا تاب و سرسره بازی هستن ولی من از فرصت استفاده کردم و خودم رو رسوندم به این گوشه پارک که خیلی دوستش دارم. آخه این روزا دیگه هوا یه کم سرد شده و ما کمتر می آییم پارک. ا



دست نقاش کوچولو... ا

/

این روزا دیگه من هر کلمه ای رو که میشنوم اگه خیلی سخت نباشه تکرارش می کنم. ولی هنوز جمله درست و حسابی بلد نیستم. دو سه روز پیش خیلی قشنگ اسم مامانم رو گفتم که کلی قند تو دل مامان آب شد. مامان و بابا کلی تعجب کرده بودن چون من سین رو خیلی خوب تلفظ کردم و حتی نگفتم شیما! بعضی کلمه ها رو ولی با لهجه ارمنی می گم مثل ناخ (نخ) و یاخ (یخ) ولی خ شون رو خیلی خوب می گم. ا

/
مشغول بازی ِ هو هو چیش چیش!
ا

این هم یه افه کارآگاهی! ا

آخرش من برج ساز می شم! ا

اینجا آزمایشگاه منه که هر روز قبل از حموم کردن باید یه ده دقیقه ای به تحقیقات علمی خودم بپردازم تا راضی بشم که مامان من رو حموم کنه. اصلاً من به عشق این آزمایشاته که تا مامان اسم حموم رو می آره زودتر از اون جلو در حموم حاضر می شم! ا





پ. ن. برای دیدن عکس ها در ابعاد بزرگترلطفاً روشون کلیک کنین.

Tuesday, October 10, 2006

بوس

اگه بدونین چه تنبلی ام من! یه کلمه و نصفی یاد گرفتم کلی کارام رو باهاش راه می ندازم! تعجبم، کلافگیم، اعتراضم، خرابکاری هام، ... همه رو با یه "ایی بابا" گفتن نشون می دم! تازه بعضی وقتا کلی هم کشش می دم و می گم "ایی ی ی ی باااباااا"! ا
/
کل داستان "نقاشی" کشیدن ِ من هم با کاغذ هاش ومداد رنگی ها و ماژیک ها و خود ِ نقاشی که می کشم می شه چیده! ریشه این کلمه بر می گرده به چشم چشم، دو ابرو که من به این صورت کوتاه و خلاصه اش کردم؛ نشونه دیگه تنبلی! خلاصه اینکه هروقت می خوام نقاشی بکشم، با چیده چیده گفتن تقاضای کاغذ و مداد رنگی می کنم و بعد مامان یا بابا رو مجبور می کنم تا بشینن کنار دستم و برای من چی چی یعنی چشم چشم، دوابرو بکشن!! مامان و بابام یادشون نمی آد انقدرچشم و ابرو تو بچگی خودشون کشیده باشن! بعضی وقتا هم برا اینکه حوصله شون سر نره و براشون تنوعی باشه، ازشون می خوام که برام دی دی بکشن! ا
/
یه چند وقتیه که دیگه من فرق بوس دادن و بوس کردن رو یاد گرفتم. اول ها کلمه بوس که به گوشم می خورد، کله ام رو کج می کردم و می رفتم طرف متقاضی بوس که معمولاً مامان یا باباست. کج کردن کله ام هم یعنی جلو آوردن لپم برای دادن بوس! بعد از اون کم کم بوس کردن رو هم یاد گرفتم ولی به جای جمع کردن لبام و بوس کردنی که صدای موچ ازش در می آد، لبام رو می چسبوندم به لپ مامان و بابا و فوت می کردم که بیشتر صدایی شبیه شیشکی ازش در می اومد!!! :) پریشب که مامان مثل همیشه کنارم دراز کشیده بود تا من بخوابم و داشت موهای من رو بوس می کرد من یه دفعه برگشتم طرف مامان، پستونکم رو از دهنم درآوردم و یه ماچ راستکی وآبداراز لپ مامان کردم! دیگه از حال مامانم نپرسین که بالای ابرها داشت ورجه وورجه می کرد اون موقع شب!! ا
/
راستی دندون هام رسيدن به ۱۶ تا. ۸ تا بالا و ۸ تا پائين. :) ا
/
مامان و بابا هم که فعلاً وقت ندارن یه فیلم توپ از رقص و آوازهای من تهیه کنن، شما به جاش فعلاً این خانم کوچولوی خواننده رو تماشا کنین ببینین چه عشوه گری می کنه: ا




پ.ن. بعضی وقتا این فیلم ها دو بارکلیک لازم دارن تا شروع به نمایش کنن! :) ا