تابستان را چگونه گذراندید - قسمت اول
یکی از اون آخر هفته ها شایان دوستم با مامان، بابا و داداش کوچولوش رایان اومدن خونمون و به ما حسابی خوش گذشت. همونطور که می بینید، من گیتار می زدم و شایان هم می رقصید: ا
آخر شب هم من و شایان تام و جری تماشا کردیم. اینجا مامان من و شایان رو صدا زد تا دوربین رو نگاه کنیم ولی شایان انقدر این کارتون رو دست داره که کله اش رو یه کم به طرف دوربین چرخوند ولی نمی تونست چشم از تلویزیون برداره: ا
هفته بعدش که یه آخر هفته سه روزه بود، رفتیم سیاتل پیش دوستم نازلی. من تو بستن ساکمون کلی به مامانم کمک کردم: ا
خاله شایسته یعنی مامان نازلی طبقه پایینشون رو قرار بوده بکنن مهد کودک. ما درست وقتی رفتیم اونجا که همه چیز آماده شده بود ولی هنوز شروع به کار نکرده بودن. خلاصه من و نازلی با هم اونجا رو افتتاح کردیم: ا
تو سیاتل سنتر بابایی من رو برد موزه بچه ها جایی که آثار تاریخی رو بررسی کردم! طبق معمول کلی هم آتیش سوزوندم: ا
همینطور تو سیاتل سنتر من برای اولین بار فهمیدم شهربازی یعنی چی! ا
راستش بیشتر تابستون رو من تو حیاطمون گذروندم. اینجا در حال تعمیر ماشینم هستم: ا