/*

آ ر ما ن

Wednesday, January 02, 2008

سه سالگی




سه سالگی، یا حالا دیگه سه سال و یه ماه و نیمه گی... مامان امسال نتونست مثل هر سال روز تولدم چیزی تو وبلاگم بنویسه. آخه دل و دماغش رو نداشت چون من درست روزی که برام جشن تولد گرفته بودن (شنبه ای که دو روز بعد از روز تولدم بود) مریض شدم و هنوز هم بعد از یه ماه و خورده ای خوبِ خوب نشدم... اون شب ما مجبور شدیم مهمونامون رو بذاریم و بریم اورژانس بیمارستان... ولی خب خدا رو شکر الان خیلی بهترم. فقط اگه این فصل سرما زودتر تموم شه و این ویروسهای جور واجور که هی به من گیر می دن برن دنبال کارشون و لوزه هام کوچولوتر بشن، دیگه خیلی بهتر می شه. ا
/
یه جشن کوچولو درست روز تولدم تو مهد کودک گرفته بودیم. به من و دوستام اون روز خیلی خوش گذشت: ا


اون شب جشن تولدم تو خونمون هم که چون من زیاد حالم خوب نبود، عکس درست و حسابی مخصوصاً عکس دسته جمعی با همه دوستام ندارم: ا



بعد از برگشتن از بیمارستان دیگه همه مهمونا رفته بودن خونه هاشون. فرزان این یادداشت قشنگ رو برام نوشته بود و گذاشته بود رو میز. خیلی ممنون فرزان جون. ا


خیلی ممنون از همه دوستام، خاله ها و عمو ها که اومدن جشن تولدم و برام کادو های قشنگ آوردن. ا
/
فردای اون روز در حال بازی با کادو هایی که گرفتم: ا



پ.ن. سه تا عکس اول رو روز تولدم تو آتلیه عکاسی گرفتیم. برای دیدن عکس ها تو اندازه بزرگتر لطفاً روشون کلیک کنین. ا