/*

آ ر ما ن

Thursday, August 12, 2004

ورجه وورجه

امروز من و مامان نرفتیم سرِ کار. آخه مامانم یه کم سرما خورده. اون همش نگران منه مخصوصا که منم امروز ساکتم و زیاد تکون نخوردم! مامان خیلی به تکون خوردنهای من عادت کرده و هر وقت من یه ذره جنب میخورم کلی قربون صدقه من میره و کیف میکنه. مامان یادش میاد که اولین بار که من تکون خوردم با بابام رفته بودن تماشای فیلم فارنهایت 911. اون روز 6 جولای بود. مامانم خیلی هیجان زده شده بود ولی چون نمیخواست حواسِ بابا رو پرت کنه بعد از فیلم این خبر مهم رو بهش داد! از اون موقع دیگه مامان هر لحظه از روز رو منتظر تکون خوردن و دلبری منه. م

Sunday, August 08, 2004

من و مامان و بابام

رو عرشه؛ همون عروسی (عکس قبلی) م
تاریخ عکس: 25 جولای 2004

من و مامانم رو عرشه کشتی

اینجا رو عرشه کشتیه (دریاچه اونتاریو) جایی که عروسی دعوت شده بودیم؛ عروسیِ فرشاد و لیلا. م
تاریخ عکس: 25 جولای 2004

من و مامانم

من و مامانم با دوستامون رفته بودیم کنار دریا تقریبا 120 کیلومتری شرقِ تورنتو. اینجا من چهار ماه ونیمه که تو دل مامانم جا خوش کردم. م
تاریخ عکس: 3 جولای 2004

Tuesday, August 03, 2004

صورتم و بدنم

تاریخ عکس: 2 جولای 2004

من پسرم

تاریخ عکس: 2 جولای 2004

حوصله ام سر رفته شستمو میمکم

تاریخ عکس: 2 جولای 2004

پام

تاریخ عکس: 2 جولای 2004

صورتم

تاریخ عکس: 2 جولای 2004